نہ نوشتنم مي آيد نہ حرف زدنم..رمق روح من کشيده شده اين روزها..

فايده اے ندارد،هرچہ مي کنم وصلہ نمي شود اين روح هزار پاره

پرسيدے:باز مشکي طرح زدے...؟سکوت مي کنم.مشکي رنگ ديار من است

من خودم رقص کنان زير اين شمشير غم ت آمده ام..نفس بده..در تب..

همہ چيز را بارها مرور کردم

سنج اگر باشد،طبل اگر باشد،پاے برهنہ و هرولہ و هيئت اگر باشد

تب اگر باشد

بيرق و شال عزا و من و راه و ?تــو?..اگر باشد..
.
.
200روز مانده تا مُحَرم

تب کرده ام حضرت طبيب،هذيان گو بہ کارت مي آيد؟
.
دعائي کنيد بہ رسم رفاقتِ مجازے،مرا

التماس دعا...يامهدي*