حالا دیگر غمی ندارم، تأیید از حضرت امام گرفتم! در فضایی که بنی صدر برای اختلاف بین نیروهای سپاه و ارتش در غرب تلاش می کرد سختی ها و تلخ کامی ها به وجود می آمد که تنها سنگ صبور حاج احمد و دیگر سرداران سپاه غرب، فرمانده سپاه منطقة 7 کرمانشاه،حاج محمد بروجردی بود. مکاتبات حاج احمد ، به عنوان زبدهترین فرمانده جبهه های کردستان با فرمانده مافوق خود، سردار کبیر «محمد بروجردی» در این مقطع، سرشار از جملاتی آتشین در اعتراض به خیانتها و کارشکنیهای متعمدانه بنیصدر بود که این نامه ها نیز که بنا بر مصلحت اندیشی دلسوزانه سردار بروجردی، تندیهای آنها گرفته شده بود، باز چنان آتشناک بود که ماشین جعل و تهمت و شایعهسازی جبهه متحد ضدانقلاب به کار افتاد. طرفداران بنیصدر برای مشوش ساختن سیمای احمد متوسلیان دست به کار شدند. از جمله شایعاتی که لیبرالها علیه او سر زبانها انداختند، این بود که فرمانده سپاه مریوان، منافق است! البته وقتی این شایعه به گوش احمد رسید، با حلم و صبر عجیبی با این قضیه برخورد کرد. با آنکه از درون می سوخت، هیچ به روی خودش نیاورد و فقط می خندید! کار به حدی بالا گرفت که یک روز خبر رسید از دفتر حضرت امام (ره) او را خواستهاند. حاج احمد سخت نگران وضعیت حساس جبهه مریوان در آن روزهای دشوار جنگهای کردستان بود. در هر صورت بلند شد آمد تهران، رفت و خودش را به دفتر حضرت امام (ره) معرفی کرد... می گفت: رفتم ببینم چه کارم دارند. دیدم قرار شده برویم دستبوسی حضرت امام. توی دفتر به من گفتند:شما احمد متوسلیان هستید؟ گفتم: بله. گفتند: الان که خدمت حضرت امام می روی، مثل حالا که توی چشمهای ما نگاه می کنی، آنجا به چشمهای امام نگاه نکن! فقط جواب سؤالات آقا را بده، هیچ مسألهای هم نیست. نگران نباش. بعد ما را بردند خدمت امام. دیگر نفهمیدم م چه شد... بغض گلویم را گرفته بود. خدایا! مگر می شد باور کرد؟! مرا به خدمت امام آوردهاند!... بعد دیدم امام فرمود:احمد! شما را می گویند منافق هستی؟! گفتم: بله، همین حرفها رامی زنند !... دیگر نتوانستم چیزی بگویم. بعد، امام فرمود: برگرد، همان جا که بودی، محکم بایست!... وقتی احمد به اینجای حکایت رسید، با ذوق و شوق گفت: حالا دیگر غمی ندارم، تأیید از حضرت امام گرفتم!»
بعد از عملیات بیتالمقدس و فتح خرمشهر زمانی که خدمت حضرت امام شرفیاب شدیم حاج احمد از ناحیه پا مجروح شده بود و عصا در دست داشت. وقتی که خدمت امام رسیدیم ایشان با امام ملاقات خصوصی هم داشت برای عرض گزارش. زمانی که از خدمت امام برمیگشت دیدم که برادر احمد عصا در دست ندارد و خیلی سریع و خیلی خوب دارد حرکت میکند و اصلاَ احساس ناراحتی نمیکند. من از ایشان پرسیدم که عصا را چه کردی. گفت زمانی که خدمت امام بودم امام پرسیدند که پایت چه شده است گفتم که مجروح و زخمی هستم. حضرت امام دستی بر زخم پایم کشیدند و فرمودند ان شاءالله این زخم خوب میشود. من از آن لحظه دیگر احساس درد ندارم و نیاز به عصا هم ندارم.?* ?*- کتاب آذرخش مهاجر ?*-راوی:حاج عباس برقی به گزارش سردار بی نشان به نقل از سایت مقام معظم رهبری- حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای در جمع دانشآموختگان دانشگاه امام حسین (ع) با اشاره به سالروز فتح خرمشهر فرمودند:عزیزان من! روز فتح خرمشهر - که در واقع نقطهى اوج عملیات «بیتالمقدس» در اردیبهشت و خرداد سال 61 است - براى همهى ما و براى تاریخ ما و آیندهى ما یک نمونهى درسآموز و عبرتآموز است؛ چون در این روز نیروهاى جانبرکف ارتش و سپاه، با یک هماهنگى شگفتآور و تحسینبرانگیز و با شجاعت و فداکارى غیر قابل توصیفى توانستند یک ضربهى عظیمى وارد کنند؛ نه فقط بر پیکر ارتش عراق، بلکه این ضربت وارد شد بر پیکرهى نظام استکبارىِ جهانى که با عِده و عُدهى خود پشت سر ماشین جنگى رژیم بعث قرار گرفته بودند. هیچ کس گمان نمیکرد چنین اتفاقى بیفتد، ولى افتاد. مقام معظم رهبری در بخش دیگری از سخنان خود با نام بردن از حاج احمد متوسلیان فرمودند: شما جوانان عزیز، فرزندان عزیزِ من خواهش میکنم بروید شرح این عملیات را که خوشبختانه گوشهاى از آن - فقط گوشهاى از آن - نوشته شده است، با دقت بخوانید، ببینید چه اتفاق افتاد. ببینید جوانهاى ما، مردان ما که آوردن نام همهى آنها یک کتاب طولانى را به وجود خواهد آورد، چه کردند. اگر بخواهیم کسانى را به عنوان نمونه و استثناء اسم بیاوریم، باید به افرادى شبیه «احمد متوسلیان» اشاره کنیم - سردار شجاع و آزاده و فداکار - که در این عملیات و در این رویاروئى بزرگ چه کردند؛ از چه نیروئى استفاده کردند. این جملهاى که از امام بزرگوار ما نقل شده است و شما شنیدید که فرمود «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، دقیقترین و حکیمانهترین سخنى است که در این باب گفته شده است؛ عیناً همان «و ما رمیت اذ رمیت و لیکن اللَّه رمى».(1) قدرت خداى متعال در دل رزمندگان، در اراده و عزم پولادین رزمندگان، در صبر رزمندگان، در بازوى تواناى رزمندگان، در قدرت ابتکار رزمندگان تجلى پیدا کرد. دشمن متکى به ماده بود. معلوم است که قدرت مادى توان ایستادگى و رویاروئى با یک چنین هفت جوش معنویت و انسانیت را ندارد. همیشه همین جور است، امروز هم همین جور است عزیزان من! امروز هم قدرتهاى مادى با همهى توانشان - با پولشان، با صنعتشان، با فناورى پیشرفتهشان، با پیشرفتهاى علمىشان - قدرت مقابله و رویاروئى با آن مجموعهى انسانى که ایمان را، عزم را، همت را، فداکارى را شاخص و معیار کار خود گرفته، ندارند. *صلوات وسلام خداوند بر ارواح طیبه شهیدان وبر رزمنده با اخلاص بی نشان؛حاج احمد متوسلیان (دستنوشته مقام معظم رهبری در گرامیداشت حاج احمد) *جوان پاسدارى را در مریوان دیدم که با صد و هشتاد نفر از تهران بلند شده، دو سال قبل رفته جبهه، امروز از آن صد و هشتاد نفر، فقط او و دو نفر دیگر زندهاند، بقیه شهید شدهاند. او هم هر لحظه آماده شهادت است.(خطبههاى نماز جمعه تهران 11 اردیبهشت 1360) برادران! ما وقتى از تهران آمدیم، قول دادیم تا خرمشهر را از دست دشمن نگیریم، باز نگردیم. الان دشمن حالت انفعالى پیدا کرده است. انشاءاللَّه با انجام مرحله بعدى این عملیات ضربه محکمى به او وارد مىآوریم و با ابتکار عمل در جبهه، کار دشمن را تمام و خرمشهر را آزاد خواهیم کرد. برادران! تا به حال چندین بار از قرارگاه نصر به تیپ ما دستور دادهاند که بکشید عقب، ولى ما این کار را نکردیم. چون مىدیدیم که روحیه شما خیلى بالاست و با آن که هر لحظه امکان دارد ارتش عراق شما را مورد حمله گاز انبرى قرار بدهد، با این حال شما خوب مقاومت مىکنید. دشمن با این همه پاتکى که کرده، حتى نتوانسته یک قدم جلو بیاید. ما قصد داریم تا چند روز دیگر خرمشهر را آزاد کنیم. شنیدهام بعضىها حرف از مرخصى و تسویه زدهاند. بابا! ناموس شما را بردهاند - مقصود حاجى، خرمشهر بود - همه چیز شما را بردهاند! شما مىخواهید بروید تهران چه کار کنید؟ همه حیثیت ما اینجا در خطر است. شما بگذارید ما برویم با آب اروند رود وضو بگیریم و نماز فتح را در خرمشهر بخوانیم، بعد که برگشتیم خودم به همه تسویه مىدهم. الان وضع ما عین زمان امام حسین(علیهالسلام) است. روز عاشوراست! بگذارید حقیقت ماجرا را بگویم. ما الان دیگر نیروى تازه نفس نداریم. کل قواى ما در این زمان، فقط همین شماها هستید و دشمن هم از این مسأله اطلاع ندارد.در مرحله بعدى عملیات با استفاده از شما مىخواهیم خرمشهر را آزاد کنیم. مطمئن باشید اگر الان نتوانیم این کار را انجام بدهیم، هیچ وقت دیگر موفق به انجام آن نخواهیم شد.بسیجىها! شما که مىگویید اگر ما در روز عاشورا بودیم به امام حسین(علیهالسلام) و سپاه او کمک مىکردیم، بدانید، امروز روز عاشوراست. حاج احمد یک نگاه پر از لطفى به برادران که اکثراً با سر و صورت و دست و پاى زخمى روبروى او به خط شده بودند کرد و ادامه داد: به خدا قسم من از یکیک شما درس مىگیرم. شما بسیجىها براى من و امثال من در حکم استاد و معلم هستید. من به شما که با این حالت در منطقه ماندهاید حجتى ندارم. مىدانم که تعداد زیادى از دوستان شما شهید شدهاند. مىدانم بیش از 20 روز است دارید یک نفس و بىامان در منطقه مىجنگید و خستهاید و شاید در خودتان توان ادامه رزم سراغ ندارید. ولى از شما خواهش مىکنم تا جان در بدن دارید، بمانید تا که شاید به لطف خدا در این مرحله بتوانیم خرمشهر را آزاد کنیم... در آخر صحبتهایش، در حالى که اشک از چشمانش سرازیر شده بود، گفت: خدایا! راضى نشو که حاجاحمد زنده باشد و ببیند ناموس ما، خرمشهر ما، در دست دشمن باقى مانده. خدایا! اگر بنابراین است که خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگ حاجاحمد را برسان! زمان سخنرانی روز پنجشنبه 30 اردیبهشت سال 61-همزمان با شب آغاز مرحله سوم عملیات الی بیت المقدس/مکان: دارخوین حاج احمد خود در مصاحبهاى به این پرسش چنین پاسخ گفته است: حالا اگر تو این عدد دو را با عدد هفت ضرب کنى، حاصل آن مىشود چهارده، به نیت 14 معصوم (علیهمالسلام) منبع: کتاب آذرخش مهاجر الگویمان حاج احمد است رضا دستواره :: مرگ بر کسی که بخواهد از خودش تعریف کند ولی زمانیکه با حاج احمد در مریوان بودیم حتی حقوق ما را قطع کردند تا به تهران برگردیم که دیگر در مریوان نمانیم . حاج احمد می گفت مگر ما برای حقوق به کردستان آمده ایم اگر ما را گروه حاج احمد می نامند بگوییند بله الگو ی من حاج احمد است . حاج احمد 2000تومان حقوق از سپاه می گرفت بعد زنی می آمد جلوی سپاه مریوان می نشست و می گفت شوهرم رفته تفنگچی کومله حالا خرجی ندارم و گرسنه ام از همان 2000تومان خودش به آن زن می داد علاوه بر این از بابایش (16/3/1387) مرحوم شد) پول می گرفت وآن را خرج مردم کردستان می کرد حاج همت : به خدا قسم خدا شاهد است حاج احمد را من دوست دارم قلبا دوستش دارم .احدی را هم اینقدر دوستش نداشته ام
اسم تیپ را گذاشتیم تیپ محمد رسولاللَّه(ص). اولاً این اسم اعتقاد ما را به مکتب و سنت حضرت رسول نشان مىدهد. به این معنا که ما رزمندگان تیپ، حضرت محمد را به عنوان خاتم الانبیاء و بزرگترین رسول خداوند مىشناسیم و به ایشان اعتقاد داریم؛ چرا که ایشان شاخص وحدت بین تمام مسلمانان هستند و این نام به این خاطر براى تیپ ما انتخاب شد. البته این نامگذارى یک زمینه قبلى هم داشت و آن عملیاتى بود که توسط ما در مناطق مریوان و پاوه انجام شد و نام آن محمد رسولاللَّه(ص) بود.
البته حاجاحمد با آن روحیه لطیف خود، فلسفهاى هم براى شماره این تیپ یعنى عدد 27 فرض کرده بود. او بعدها در این رابطه به یکى از همرزمان با صفایش گفته بود:
«... عدد دو را که از هفت کسر کنى، مىماند پنج؛ به نیت پنج تن آلعبا.
عدد دو را که با عدد هفت جمع ببندى، مىشود نُه یعنى تسعة معصومین مِن وُلدِ الحسین
Design By : Pichak |