گمنام - صاعقه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صاعقه

از محافظ سید حسن نصر الله سوال کردند: چقدر سید حسن را دوست داری؟

گفت: آنقدر که امر کند الان بمیر؛ می میرم.

در سوال بعد پرسیدند چقدر امام خامنه ای را دوست داری؟

گفت: آنقدر که اگر امر کند سر سید حسن رو بیار؛ می برم!
 
           

نوشته شده در چهارشنبه 90/12/3ساعت 10:50 عصر توسط گمنام نظرات ( ) |

قسمتی از خطابه قدرتمندانه نائب بر حق امام زمان در نماز جمعه 14/11/1390:

 …ما آنجائى که دخالت کنیم، صریح میگوییم. ما در قضایاى ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم؛ نتیجه‌اش هم پیروزى جنگ سى و سه روزه و پیروزى جنگ بیست و دو روزه بود. بعد از این هم هر جا هر ملتى، هر گروهى با رژیم صهیونیستى مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش میکنیم و هیچ ابایى هم از گفتن این حرف نداریم. این حقیقت و واقعیت است…

Supreme Leader Ayatollah Khamenei stressed: “Whenever we are involved, we explicitly declare it. We were involved in the anti-Israel events, which resulted in victories in the 33-day and 22-day wars. And from now on, wherever a nation or a group fights and confronts the Zionist regime, we will support and help it, and we are not at all afraid of saying this.” 03/02/2012 

  


نوشته شده در چهارشنبه 90/12/3ساعت 10:45 عصر توسط گمنام نظرات ( ) |

          

امام بزرگوار ما، حقیقت مسأله را خوب شناخته و دیده بود. از شروع این نهضت از سال 1341 - یعنی چهل سال قبل - آن وقتی که هنوز در ایران مسأله فلسطین حتّی در بین خواص هم منتشر نشده بود، حرف امام این بود که در مقابل سلطه اسرائیل باید همه احساس خطر کنند؛ همه باید بایستند و مقابله کنند. بعد هم همین راه را ادامه داد و این یکی از شعارهای بزرگ آن مرد الهی و آسمانی بود.

                             استراتژی امام (ره) در مورد اسرائیل

 
 لزوم ایستادگی و مقابله مسلمانان جهان با اسرائیل
 
  برای من یک مطلب به شکل معماست و آن این است که همه دول اسلامیه و ملت های اسلام می دانند که درد چیست ، می دانند که دستهای اجانب در بین است که اینها را متفرق از هم بکند ، می بیند که با این تفرقه ها ضعف و نابودی نصیب آنها می شود ، می بینند که دولت پوشالی اسرائیل در مقابل اسرائیل ایستاده که اگر مسلمین مجتمع بودند هر کدام یک سطل آب به اسرائیل می ریختند او را سیل می برد ، معذالک در مقابل او زبون هستند ، معما اینست که با این که اینها را می دانند، چرا به علاج قطعی که ان اتحاد و اتفاق است روی نمی آورند؟ چرا توطئه هایی که استعمارگرها برای تضعیف آنها به کار می برند، آنها توطئه ها را خنثی نمی کنند؟ آیا این معما چه وقت باید حل شود ؟ و پیش کی باید حل بشود؟ این توطئه ها را کی باید خنثی کند غیر از دولت های اسلام و ملت های مسلمین ؟ این معمایی است که شما اگر جوابی دارید و حل کردید ، این معما را به ما هم تذکر بدهید.
بیانات امام خمینی (ره) در دیدار با وزیر خارجه سوریه ، صحیفه نور ،ج 8 ،25//58 ، ص 236 - 235
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
 لزوم پشتیبانی از مجاهدین فلسطینی و مبارزه با صهیونیزم و اسرائیل
اختلاف نظر و مزدوری بعضی سران کشورهای اسلامی ، به هفتصد میلیون مسلمان ، علی رغم معادن و ثروت ها و امکانات طبیعی شان ، فرصت و امکان کوتاه کردن دست استعمار و صهیونیسم و محدود کردن نفوذ بیگانگان را نمی دهد، خودخواهی و دست نشاندگی و تسلیم بعضی دولتهای عربی در بلاد نفوذ بیگانگان ، مانع این می شود که دهها میلیون عرب بتوانند سرزمین فلسطین را از اشغال و غصب اسرائیل برهانند. همه باید بدانند که هدف دولتهای بزرگ از ایجاد اسرائیل تنها با اشغال فلسطین پایان نمی پذیرد ، آنها در این نقشه اند که (پناه بر خدا ) تمامی کشورهای عربی را به همان سرنوشت فلسطین دچار کنند و امروزه ما ناظر جهاد مبارزین فلسطینی در راه سپردن سرنوشت فلسطین به فلسطینی ها هستیم ، ناظر مجاهدانی هستیم که جان بر کف به جهاد قهرمانانه علیه اشغال و تجاوز و در راه آزادی فلسطین و سرزمین های اشغال شده بپا خاسته اند، ناظرآنچه که دیروز دست نشاندگان استعمار در اردن و امروز در لبنان بر سر این مجاهدان آوردند ، ناظر تبلیغات و توطئه هایی که علیه آنان به آنجا مختلف همگی به تحریک و به دست گماشتگان استعمار و به منظور جدا کردن گروههای مسلمان از مبارزان فلسطینی و به خاطر بیرون کردن مبارزه از مناطق سوق الجیشی (که موقعیت مناسبی برای ضربه به قوای اسرائیل و صهیونیسم این دشمن غاصب دارد) انجام می گیرد هستیم .
پیام امام خمینی (ره ) به پشتیبانی از فلسطین ، صحیفه نور ، ج1، صص 192 - 194، 19/8/51

نوشته شده در یکشنبه 90/11/9ساعت 10:53 عصر توسط گمنام نظرات ( ) |

                      مختصری از سیر روابط رژیم شاه با اسراییل 

روابط شاه با دولت اسرائیل و نفوذ نیروها و افراد وابسته به رژیم صهیونیستی در دستگاه حکومتی

روابط شاه با دولت اسرائیل و نفوذ نیروها و افراد وابسته به رژیم صهیونیستی در دستگاه حکومتی و سیطره آنان بر منابع اقتصادی کشور به حدی زیاد بود که می توان درباره آن هزاران صفحه مطلب و سند ارائه داد. سند زیر یکی از آن هزاران برگ سندی است که نشان دهنده همین موضوع است:

مجله عراقی که این گزارش را می‌دهد خاطرنشان می‌سازد که وجود شرکتهای مزبور در ایران ثابت می‌کند که بین رژیم ایران و نماد صهیونیسم روابط صمیمانه‌ای وجود دارد. این موضوع همچنین نشان می‌دهد که سرمایه صهیونیستی تا چه حد در ایران نفوذ کرده است.

 در عراق فهرستی از نام شرکتها و تأسیسات صنعتی صهیونیست که در ایران فعالیت می‌کنند منتشر شده است. این فهرست شامل ده شرکت است که مهمترین آنها عبارتند از: شرکت منسوجات «استکاور» به مالکیت الیاهو آلبر، شرکت چرخهای خیاطی «اسحاق مهانی»، شرکت رنگ «یوراچ» و شرکت بازرگانی «اوریانت»…

مختصری از سیر روابط رژیم شاه با اسراییل
«محمد ساعد» نخست وزیر وقت ایران در سال1329، با گرفتن رشوه ای برابر چهارصد هزار دلار، دولت اسراییل را به صورت دو فاکتور مورد شناسایی قرار داد و به این ترتیب روابط غیر رسمی میان ایران و اسراییل نیز از همان سال آغاز شد.
روابط استراتژیکی ایران و اسراییل به دنبال اعلام دکترین «آیزنهاور» آغاز شد که در آن رییس جمهور آمریکا خواستار فعال شدن سیاست ایالات متحده در خاورمیانه، به منظور جلوگیری از گسترش کمونیسم گردید. در این هنگام کارشناسان آمریکایی و انگلیسی مشغول کمک و تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در ایران بودند. ایالات متحده کشورهای منطقه را تشویق می کرد که در امور امنیتی با یکدیگر همکاری کنند و اسراییل را نیز در جریان بگذارند.
لذا در مهرماه، 1336، «تیمور بختیار» نخستین رییس ساواک، به پاریس رفت و خواستار ملاقات با «یعقوب تسور» سفیر اسراییل در فرانسه شد. در این ملاقات بختیار از ارتش اسراییل و پیروزی هایش در جنگ با مصر ستایش کرد و نگرانی خود را از اقدامات ناصر در پی ثبات کردن خاورمیانه ابراز داشت و به نام شاه، پیشنهاد همکاری و مبادله ی اطلاعات در امور امنیتی کرد. دولت اسراییل از این پیشنهاد استقبال کرد و «بن گوریون» آن را آغازی برای همکاری گسترده تر سیاسی بین دو کشور در قاره آسیا دانست.
با تلاش های دیپلماتیک، ارتباط بین شاه ایران و اسراییل گسترش یافت. هر دو رژیم در مورد بدگمانی و احساس تنفر نسبت به همسایگان عرب خود اشتراک نظر داشتند. هر دو دولت از ارتباط محکمی با ایالات متحده و به ویژه با سازمان «سیا» برخوردار بودند، هر کدام می توانستند عرضه کننده چیزی باشند که دیگری به آن نیازمند بود.
ایران نفت داشت که ارسال آن به اسراییل از سال 1954 (1333) شروع کرد و اسراییل نیز به سهم خود می توانست آموزش هایی در زمینه اطلاعات، دفاع، و امنیت داخلی عرضه کند.
«بن گوریون» در چهارم دسامبر 1961 (چهاردهم آذر1340) به تهران سفر کرد. او نخستین رییس دولت اسراییل بود که به ایران سفر می کرد اما آخرین آنها نبود. بعدها «لوی اشکول»، «گلدامایر»، «اسحاق رابین» و «مناخیم بگین» نیز به ایران سفر کردند. هواپیمای حامل «بن گوریون» که عازم برمه بود به بهانه ی نقص فنی در تهران فرود اجباری کرد. در پاویون دولتی فرودگاه، دکتر امینی (نخست وزیر) و سرلشکر پاکروان از او استقبال کردند و مذاکرات در همانجا انجام گرفت. بن گوریون و امینی عقب نشینی ناصر و مشکلات او در جهان عرب را مورد بررسی قرار دادند. امینی آشکارا از این موضوع خوشحال بود و اظهار امیدواری کرد که مصر از بی ثبات کردن رژیم ایران دست بردارد. او بر اهمیت زیادی که شاه به روابط دوستانه با اسراییل قایل بود تأکید ورزید اما توضیح داد که جامعه ی روحانیت به رهبری آیت الله خمینی، این موضوع را بهانه ی حمله به دولت قرار داده، آن را متهم می سازند که ایران را به آمریکا و اسراییل فروخته است. به همین جهت دولت ترجیح می دهد روابط خود را با اسراییل محرمانه نگاه دارد.
در اوایل دهه ی1340، به واسطه ی اعتراضات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی(ره) که سرانجام منتهی به واقعه خونین15 خرداد 1342 گردید، مدتی رابطه ایران و اسراییل دچار وقفه گردید. اما پس از آنکه شاه توانست مخالفان را سرکوب و رژیم خود را تحکیم کند، بار دیگر روابط بین دو کشور گسترش یافت. با این همه، حتی در سالهای 1341و42 نیز همکاری اقتصادی و نظامی بین اسراییل و ایران ادامه داشت. چندین سفر از سوی مقامات بلندپایه اسراییلی به ایران صورت گرفته که البته همگی آ نها به کلی سری نگاه داشته می شد.
«اسحاق رابین» رییس ستاد ارتش اسراییل، در 25 فروردین 1346 به عنوان بازدید از ارتشبد آریانا، به تهران مسافرت کرد. همراهان او عبارت بودند از همسرش و رییس دفترش سرهنگ «رافایل افرات» که با هواپیمای اختصاصی وارد فرودگاه مهرآباد شدند و مورد استقبال ارتشبد آریانا و سرهنگ نمرودی قرار گرفتند. رابین طی سفر شش روزه اش، با شاه، نخست وزیر، وزیر امور خارجه و آریانا ملاقات و مذاکره کرد و از اصفهان و شیراز بازدید به عمل آورد.
در تاریخ سیزدهم خرداد 1348، شاه در مصاحبه با خبرنگار «تایمزمالی» اظهار داشت که حق موجودیت اسراییل را به رسمیت می شناسد و روابطش با دولت یهود در بسیاری از زمینه ها در حال بهبود است. روزنامه انگلیسی مزبور روابط گسترده بین دو کشور را «اتحاد غیررسمی» و «محور تهران-اورشلیم» نامید.
در مصاحبه دیگری با روزنامه«واشنگتن پست»، شاه اعلام داشت:
نوشته شده در یکشنبه 90/11/9ساعت 10:9 عصر توسط گمنام نظرات ( ) |

استعمار گر پیر، بوجود آورنده غده سرطانی بنام اسرائیل بود و اینک به خاک مذلّت افتاده است.

فکر می کردم این تجمع هم مثل همه ی تجمع های دیگر مقابل سفارت بریتانیا است.

اما این بار بالکل فرق می کرد.

ساعت16مقابل سفارت انگلیس رسیدم و وقتی دوستانم را روی دیوار سفارت دیدم شوکه شدم!در همان چند دقیقه نگاهی گذرا به رسانه های دور و بر،دوربین های پخش زنده ماهواره ای،عکاس ها و ... انداختم و متوجه شدم که اینبار واقعا فرق می کند.

پس از خط شکنی عده ای از دانشجویان اینبار نوبت ما بود که با فریاد «حیدر، حیدر» به دل نیروهای انتظامی بزنیم و درحالی که زیر مشت و لگد و باتوم های پیاپی آن ها بودیم توانستیم ازغشای 4متری شان بگذریم و داخل سفارت خانه شویم.

در بدو ورود ،نشان سلطنتی انگلستان را از روی دیوار کندیم و به دست عده ای از دانشجویان دادیم تا آن را بعنوان سند پیروزی به بیرون از سفارت خانه ببرند و به رخ رسانه ها بکشند.


پس از اقامه نماز شکر، شروع کردیم به گشت زدن داخل ساختمان های اداری و مسکونی سفارت و در قدم اول توانستیم بسیاری از زونکن های حاوی اسناد،قرارداد ها،معاملات و ...را پیدا کنیم و همه آن ها را پشت یک تویوتا بار کردیم.بغیر از این اسناد مکتوب، تعداد زیادی فیلم های ویدئویی و سی دی را هم ثبت و ضبط کردیم.البته تعداد زیادی بطری مشروب هم پیدا کردیم که همه آن ها را در حیاط محوطه خرد کردیم.

 

هر چند ساعت یکبار دسته ای 30،40نفره از دانشجویان موفق می شدند تا خود را از زیر دستان زمخت مامورین رد کنند و به داخل بیایند.لحظه ورود به سفارت خانه بیشتر مرا یاد لحظه ورود اسرا به اردوگاه های عراقی و تشکیل خط شکنجه برای استقبال از آن ها می انداخت!(البته پلیس داخل سفارت، پلیس ایران نبود) 

وقتی که یکی از دانشجوها اذان مغرب را از بالای ناقوس کلیسای سفارت گفت،همه مهیای نماز جماعت شدیم و با جمعیتی در حدود 300نفر نماز جماعت مغرب و عشا را خواندیم.پس از نماز هم با قرائت زیارت عاشورا، مراسم عزاداری شب چهارم ماه محرم را داخل سفارتخانه انگلستان براه انداختیم.

                                      

از یک سری از دانشجوها شنیدم که می گفتند اینجا کتابخانه بزرگی هم دارد و بعد از گشت و گذاری در محوطه سفارت توانستم به کتابخانه اصلی سفارت خانه دست پیدا کنم که تمام نسخ خطی و بایگانی نامه های مهر و لاک شده بین مقامات را می شد در آنجا پیدا کرد.اسنادی هم از خلیج فارس پیدا کردم که تاریخ های آن به اوایل1900میلادی بر می گشت.نامه های زیادی هم پیدا کردم که با خطی زیباو حاشیه نگاری ای زیبا تر نوشته شده بودند و از روی مهر های زیر نامه حدس زدم که مربوط باشد به آخوند های درباری زمان پهلوی.در آنجا بسیاری کتاب هم پیدا کردم که فقط مربوط می شد به بیانیه ها،نامه ها،سخنرانی ها و کلا اراجیف محمدرضا شاه و چند کتاب از خاطرات محرمانه اسدالله علم را هم در آنجا یافتم.

نسخه ی زیبا و بسیار نفیسی از دیوان حافظ هم آنجا بود که وقتی صفحه اول آن را باز کردم ،متوجه شدم که اهدایی هتل ارم شیراز است به جناب سفیر!

باکس های مختلفی هم در آنجا بود که هرکدام به نحوی مربوط به اقتصاد،سیاست،فرهنگ،توان نظامی و...ایران بودند.در یکی از آنها که مربوط به انقلاب های ایران و منطقه بود تورقی کردم و متنی را دیدم که در آن عکسی بزرگ از سید محمد خاتمی هم خورده بود که آن را از بقیه جدا کردم و در کیفم گذاشتم.

مهمترین چیزی که پیدا کرده بودم،نسخه ای خطی بود از سفیر یا کاردار سابق بریتانیا که یک علامت G بزرگ روی جلد آن حک شده بود.

من و چند نفر از دوستانم داخل کتابخانه بودیم و از وقایع بیرون و تهدیدهای نیروی انتظامی هیچ خبری نداشتم و اصلا نمی دانستیم که سردار رادان حوالی ساعت 20داخل سفارت شده و دانشجوها را تهدید کرده است که اگر تا 5دقیقه دیگر سفارت را خالی نکنند،همه آن ها را اولا با باتوم و کتک از محوطه بیرون می کند و ثانیا تحویل مقامات قضاییشان می دهد. دانشجوها هم مقاومت کرده بودند و سردار رادان هم به بند بند قولش عمل کرد و خوب از خجالت فعالین جنبش های دانشجویی در آمد!

فقط نمی دانم چرا وقتی این برادران نیروی انتظامی چشمشان به ما و امثال ما می افتد نیروی بالفعل بازویشان را بالقوه می کنند و بر سر و صورت ما می کوبند؟! اصلا انگار نه انگار که فتنه گران سال88...

 ما هم کماکان در حین جمع آوری اسناد بودیم که تعدادی از همین نیروی های وظیفه شناس(!) بر سرمان ریختند و هرچه جمع کرده بودیم را به هر زوری که شده بود ازمان گرفتند.وقتی که از کتابخانه بیرون آمدم نگاهی به دور و برم انداختم و هیچ یک از دانشجویان را ندیدم و تا چشم کار می کرد پلیس بود!

بیشتر از همه دلم به حال آن نسخه خطی سوخت که یک پلیس فهیم در آتشش انداخت و من هم سریع جستی زدم و از آتش بیرون کشیدمش و به آن مامور وظیفه شناس گفتم که  لااقل بی اندازش آنطرف تا کسی دیگر  آن را موشکافی کند!

اینطور بود که تقریبا جزو نفرات آخری بودم که از سفارت خانه بیرون می آمدم و به همین خاطر چندین بار تفتیش بدنی شدم و هیچ سندی دستم را نگرفت.

داخل پیاده رو خیابان فردوسی هم بسیاری از دانشجویان را دیدم که خونین و مالین بر زمین افتاده اند ...

به روایت یکی از دانشجویان


نوشته شده در پنج شنبه 90/9/10ساعت 10:57 صبح توسط گمنام نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak